این ماجرا برای هر کسی ممکن است اتفاق بیافتد . چرا که دنیای واقعی این است نه آن چیزی که در رویا به آن فکر می شود !!
حدود 10 سال از شروع رابطه ام با آیدین می گذرد. با او در تئاتر آشنا شدم و خیلی زود شماره تلفن رد و بدل کردیم و رابطه مان صمیمی شد…
به نقل از روزنامه خراسان در صفحه حوادث خود از قول یک مراجعه کننده به دادگاه خانواده نوشت:
حدود 10 سال از شروع رابطه ام با آیدین می گذرد. با او در تئاتر آشنا شدم و خیلی زود شماره تلفن رد و بدل کردیم و رابطه مان صمیمی شد. او جوان خوبی به نظر می رسید و نسبت به من ابراز علاقه کرد. من هم که آن زمان فقط 18 سال داشتم از سر احساسات با نیما دوست شدم. اوایل هفته ای یک مرتبه یکدیگر را در پارک نزدیک خانه مان می دیدیم اما هر چه می گذشت علاقه مان به هم بیشتر می شد. دقیقا یادم نمی آید اما بعد از چند ماه آیدین از من خواستگاری کرد. او گفت به زودی همراه خانواده اش به خواستگاری ام می آید. قرار بود انتظار من برای نشستن پای سفره عقد بیشتر از یک سال طول نکشد اما وعده و وعیدهای پسر مورد علاقه ام 10 سال طول کشید. در این مدت من و آیدین به طور پنهانی با یکدیگر رابطه داشتیم. من خیالم راحت بود که او به زودی به خواستگاری ام می آید. به همین دلیل رابطه نزدیکی با او داشتم. هر بار که از خواستگاری حرف می زدم می گفت هنوز مقدمات کار فراهم نشده است و باید مدتی صبر کنم. من هم به خاطر علاقه ای که به او داشتم 10 سال صبر کردم. در این سال ها اجازه ندادم هیچ کس از این رابطه با خبر شود. من خواستگارهای زیادی داشتم اما به همه آن ها جواب رد دادم. این 10 سال برایم به سختی گذشت تا این که سرانجام با اصرارهای من آیدین به خواستگاری ام آمد. او آن روز مردی را همراه خودش آورده بود و گفت دایی اش است. بعد از جلسه خواستگاری پدرم که از آیدین خوشش نیامده بود گفت: او نمی تواند شوهر خوبی برایم باشد. از طرفی وقتی برادرم درباره او تحقیق کرد فهمید آیدین فرد خوش نامی نیست. به همین دلیل من هم رابطه ام را با او به هم زدم و گفتم دیگر حاضر نیستم با او دوست باشم. پایان رابطه 10 ساله با آیدین شکست بزرگی برایم بود و همین موضوع سبب شد تا مدتی خانه نشین شوم. چند ماه از این ماجرا گذشته بود و من با خودم کلنجار می رفتم تا آیدین را فراموش کنم که با من تماس گرفت. او گفت هر طور شده باید با هم ازدواج کنیم. آیدین حتی تهدید کرد اگر به ازدواج با او تن ندهم آبروریزی می کند. تهدیدهایش باعث تنفرم از او شد و در جواب گفتم تحت هیچ شرایطی حاضر نیستم به خواستگاری اش جواب مثبت بدهم.چند روز بعد از این تماس تلفنی بسته مشکوکی را دریافت کردم. وقتی آن را باز کردم تعداد زیادی از عکس های خصوصی ام در آن بود. در حالی که از دیدن آن ها شوکه شده بودم، فهمیدم آیدین تهدیدش را عملی کرده است. حالا به دادسرای جرایم رایانه ای آمده ام تا از کسی که زمانی حاضر بودم همه چیزم را برایش بدهم شکایت کنم. چرا که او ارزش اش را نداشت.